اولین استفاده از دندونی
سلام مهربونم چند روزی بود که یه جوری شده بودی ، دیگه مثل قبلا ها متین و آروم نبودی. مدام زور می زدی و ناله می کردی و گریه سر میدادی. من و بابایی خیلی تعجب کرده بودیم. آخه تا حالا همچین رفتارهایی از تو ندیده بودیم. با خودمون می گفتیم چی شد که اون بچه ی مهربون و ناز یه هو این جوری شد. همین طور آب از دهنت سرازیر بود. تازه همش می خواستی هر چی دستت میرسه بذاری تو دهنت. شب ها هم که نمی خوابیدی ، اینقدر گریه می کردی تا اینکه خوابت ببره . خلاصه با بابایی تصمیم گرفتیم ببریمت پیش خانم دکتر طلاچیان، زود نوبت گرفتیم و رفتیم. چه خانم دکتر مهربونی داری عزیزم،خوش به حالت. خانم دکتر گفت این کارهاش به خاطر دندون در آوردنشه. چون لثه هاش می خواره تلا...